love
امد اما.... امد اما در نگاهش ان نوازشها نبود چشم خواب الودش را مستی رویا نبود لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود دیدم ان چشم درخشان را ولی در این صدف گوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبود ای نداده خوشه ای زان خرمن زیباییم تا نبودی در کنارم زندگی زیبا نبود نویسنده:سوگل هي فلاني مي داني ؟ مي گويند رسم زندگي چنين است... مي آيند.... مي مانند.... عادت مي دهند.... ومي روند.
فلانی ها.....؟!!
تا کی بشینم منتظر تا خبری از تو بیاد دل دیگه طاقت نداره این انتظارو نمیخواد تا کی بگم بمون بمون تو این خیال نا تموم تا کی باید بهش بگم عمرشو پات کنه حروم تا کی باید گل بچینم بعد اونارو پرپر کنم تا کی تو این بهت غریب این انتظارو سر کنم تا کی باید عاشق باشم عاشق اون نور حضر تا کی باید خواب ببینم اما به رویام نرسم صبر کن سهراب ! قایقت جا دارد؟
آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند …
وای سهراب کجایی آخر ؟ … زخم ها بر دل عاشق کردن ، خون به چشمان شقایق کردند…
ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش سیری چند ؟
صبــــــــ ـــــــــر کن سهــــــــ ـــــــراب …!
قایقت جا دارد؟ من را نیز با خود ببر ، اینجا عاشقی بین مردم مرده است . . .
Power By:
LoxBlog.Com |